بدترین دوره ی زندگیم راهنمایی بود چون وقتی اومدیم کرج من از دوستای 10 ساله ام سمیرا و آذر و دلنیا و دلارام دور شدم و توی کرج فاطمه که یه دختر شیرازی بود رو پیدا کردم ولی اونم به خاطر شغل باباش برگشتن شیراز و من دیگه بعد از اون نتونستم دوست هایی به خوبی اونا پیدا کنم و رفتم تو لاک خودم در واقع با همه دوست بودم ولی هیچکس اونی نبود که بخوام برای همیشه نگهش دارم. با همه دوست بودم و هیچکس دوستم نبود یه همچین چیزی در واقع. 
از خواهر هم شانس نیاوردم جز اینکه همیشه حسودیمو کنه کار دیگه بلد نبود بکنه.
و حالا شدیدا دلم دوست میخواد دوستی که وقتی براش حرف میزنی بفهمه چی میگی دلم دوست میخواد من دلم رفیق های بچگیمو میخواد من یکی رو میخوام حرفشو بفهمم حرفمو بفهمه لعنت به این شهر مزخرف که همه چی برامون داشت جز خوشی و شادی.
من یه دوست از جنس خودم لازم دارم دقیقا همه چیزش از جنس خودم باشه آرزو هاش تجربه هاش خوشی هاش درداش دنیاش و . دلمان رفیق میخواهد و دیگر هیچ. 
اگه دوست داشتم هرروز میرفتیم باغ، باهم خیاطی میکردیم باهم میرفتیم شهر کتاب، باهم می رفتیم کتابخونه، باهم میرفتیم قدم میزدیم، میرفتیم عکاسی و .
توی دبیرستانم سرم به درس گرم و بود و نبود رفیق رو حس نکردم ولی حالا میفهمم نبودشون چقدر اذیتم میکنه. 
دوستای دانشگاه هم بهتره نگم ازش. 

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مرکز امبولانس خصوصی امداد آریانا کوثر وبلاگ شخصی محمود مرادی گُمش تپه کافه کتاب اینترپلاس پخش شیشه اتومبیل موسسه حقوقی و مهاجرتی دادآور نسیم مهر سایت آفر میکس دانلود پاورپوینت