چند شب پیش بود که پست یه فعال حقوق ن رو توی اینستا میخوندم و رسیدم به آخرای متنی که نوشته بود  #روابط_موازی! البته که ذکر کرده بود که اون متن فقط نظر و تجربه شخصی نویسنده ست و اعتبار دیگری ندارد ولی خب اصل مطلبی که بهش پرداخته بود این بود که چرا دچار روابط موازی میشیم و چه پیامد هایی داره و بیشترین آسیبش به خودمون میرسه. 

رابطه موازی چیه؟ اینکه شما با آدم های مختلفی در ارتباط هستید و ممکنه با توجه به خلا هایی که دارید توی یه رابطه بمونید و وابسته بشید و کمبود محبت هاتون رو توش جستجو کنید و از طرفی نتونید روابطتون با سایرین رو شفاف سازی کنید که چرا وقتی مثلا با یکی میرم سرقرار با اون یکی هم هنوز صحبت میکنم و نوع رابطه ام باهاش رو شفاف سازی نمیکنم؟ 

خب این فعال حقوق اجتماعی دلیلش برای روابط موازیش این بود که : 

"از خودم، زندگیم و مشکلاتم خسته بودم و در عین حال توان اینکه بشینم و بهشون رسیدگی کنم رو نداشتم. در نتیجه تصمیم گرفتم اینقدر سرم رو با آدمها گرم کنم که وقتی برای فکر کردن به خودم و مشکلاتم نداشته باشم. همه روابط در سطح اتفاق میافتاد. سطح روح و روان من پر شده بود از خط‌خطی‌های آدمهای مختلف و اجازه نمیداد من عمق روانم رو که زخمی و خسته بود ببینم. اما روان زخمی داشت کار خودش رو اون زیر میکرد و من هر روز غمگین‌تر میشدم."


خب و اما من که ندانسته درگیر روابط موازی شدم و به مرور این خط خطی  های آدم های مختلف منو هم خسته کرد و رفتم تو غار تنهایی خودم الان که بهشون فکر میکنم و علتشون رو بررسی میکنم میبینم که : 

من همیشه توی خونه نادیده گرفته میشدم و دختر زیبایی به حساب نمیومدم ( چون اگر میگفتن من زیبام خواهرم سکته میکرد) و درواقع من و مهارت ها و استعداد هام نادیده گرفته میشدم تا خواهر من حسادت نکنه و احساس نکنه که از من کمتره! 

خانواده فکر میکرد که من سنگم و رفتار های سرد و بی محبتشون روی روح و روان من تاثیری نخواهد گذاشت و اونچه که مهمه دختر دیگه شونه. اما نمیدونن که چه خیانتی در حق من کردن و من چقدر آدم نیازمند توجه و محبتی بار اومدم که دلم همیشه میخواست با آدم های جدید آشنا بشم و دیده بشم خودِ خودِ واقعیم رو نشون بدم که من لیلام دختری که شاید نه چندان زیبا باشه ولی با همه معمولی بودنش وجود داره و هست و خسته شده از نادیده گرفته شدن از تنهایی. 

پس میتونم به جرات بگم از وقتی گوشی گرفتم و وارد فضا های مجازی شدم روابطم با آدم ها خیلی گسترده تر شد آدم های زیادی رو شناختم ولی ولی ولی هیچ‌وقت نتونستم کنار این آدم ها خوشحال باشم و هیچکدومشون روابط جدی نبودن برام من فقط میخواستم دیده بشم و چون اون لیلای خسته و سرکوب شده توی روابطش هم خودشو و علایق و حقوقش رو نادیده گرفت و همیشه اگه دعوایی یا بحثی میشد خودش رو مقصر میدونست و انگ خوب نبودن به خودش میزد و بعدش درگیر این شدم که خودمو به خاطر آدم ها عوض کنم و از طرفی توی یه برهه از زندگیم از رویام دست کشیدم تا بلکه به چشم خانواده بیام اما شکستی که بابتش خوردم همون یه ذره ای که ازم باقی مونده بود رو هم از بین برد و دیگه چون توان روبرو شدن با مشکلاتم رو نداشتم و دیگه چیزی هم نداشتم که بخوام نجات بدم پس درگیر روابط با آدم ها شدم و ترکیب مهرطلبی و عدم روبرو شدن با مشکلاتم باعث شد خودمو درگیر روابط عاطفی کنم من هیچوقت از کسی به نفع خودم سوءاستفاده نمیکردم و ضربه هاشو خودم میخوردم چون وقتی توی خونه ای زندگی میکنم که همیشه مقصرم حتی برای کاری که نکردم چه انتظاری هست که توی روابطم خودمو مقصر ندونم و سرزنش نکنم؟ پس وقتی کسی دلمو میشکست یا بهم بی احترامی میکرد توی ذهنم اون طرف مقابل مقصر نبود این من بودم که حتما کاری کردم که اینجوری برخورد کرده حتما من خوب نبودم و این ریشه در خونه و رفتار خانواده داشت که همیشه بهم القا میشد من مقصرم و چنان تاثیری توی روح و شخصیت من گذاشته بود که من حتی نمیتونستم ببینم جایگاه واقعی من چیه و اگه یه رابطه ای به جدایی کشیده میشد ااما نباید ایراد از من بوده باشه. 

این جریانات تا عید 97 ادامه داشت و فروردین بود که اینستاگرام رو پاک کردم و چندماه بعد هم وبلاگی که 3 سال بود داشتمش رو پاک کردم و همه ی آدم هارو از زندگیم حذف کردم همه دوستام چه واقعی چه مجازی و به معنای واقعی کلمه تنها شدم. 

تا اینکه دوتا رابطه ی تازه این وسط پیش اومد یکی فرفری یکی هم گوگولی! این دوتا هیچوقت باهم موازی نشدن فرفری از مرداد 96 شروع شد تا خرداد 97 و دیگه از خرداد 97 صحبت نکردم باهاش تا فروردین 98 که دوباره پیام داد. این رابطه اصلا جدی نبوده و نیست و نوعش هنوزم معلوم نیست رسما بلاتکلیفه و حتی ندیدمش و شاید هیچ‌وقت نبینمش!

و این وسط رابطه با گوگولی از اواخر آذر 97 بود که شروع شد تا اسفند 97 ودوباره از فروردین 98 دارم باهاش صحبت میکنم. اما این رابطه برام جدی بود دیدمش و به عنوان یار بررسیش میکردم کنارش خودم بودم خاطرات خوبم باهاش هنوزم یادمه.

 حالا من با دونفر صحبت میکنم فرفری و گوگولی و حس میکنم مزخرف ترین دختر روی زمینم که با دوتا پسر همکلامم و درونم پر از دردِ زندگی شخصی خودمه.


مشخصات

  • جهت مشاهده منبع اصلی این مطلب کلیک کنید
  • کلمات کلیدی منبع : روابط ,رابطه ,میکنم ,موازی ,خسته ,نادیده ,روابط موازی ,نادیده گرفته ,درگیر روابط ,صحبت میکنم ,گرفته میشدم ,نادیده گرفته میشدم
  • در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بهترین خرید آنلاین محصولات دبستان دوره دوم صفرپور ناحیه 2 شهرکرد safarejazab وبلاگ پاورپوینت فارسی تیم امنیتی پیج ریکاوری کار، زندگی، یادگیری خلوتی برای من و خودم